Jump to content

User talk:Mha3131: Difference between revisions

Page contents not supported in other languages.
From Wikipedia, the free encyclopedia
Content deleted Content added
Mha3131 (talk | contribs)
Tags: Mobile edit Mobile web edit
Mha3131 (talk | contribs)
No edit summary
Tags: Mobile edit Mobile web edit
Line 1,378: Line 1,378:


محمدحسن اسایش از اهالی کوچ بیرجند Mha3131 18:43, 5 August 2018 (UTC)
محمدحسن اسایش از اهالی کوچ بیرجند Mha3131 18:43, 5 August 2018 (UTC)

Yahoo! Search

Sponsored
Get Paid For Your Opinion
Re: نواخوانی درمجالی عزا ووماتم

me
To
mh313132@yahoo.com
Aug 4 at 8:33 PM
سنگ نوشتهای قبوردربیرجندوکوچ بیرجند فراوانندازجمله درباره مادرنمونه ی زیر گوشه ای از انواع رباعی مرسوم برروی سنگ لوح قبرمادر است:

ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان
هم پایه محبت و لطف و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست
این سینه خانه تو و این دل سرای تو

تو گوهر یگانه دریای خلقتی
که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی
کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو---

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا

گلهای بهشت سایه بانت مادر
صد دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر


سهل است گر که جان بنمایم فدای تو

خشنودی تو مایه خشنودی خداست
زیرا بود رضای خدا در رضای تو

هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان
هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم
کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

گر بود اختیار دو عالم به دست من

می‌ریختم تمام جهان را به پای تو------


مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی
میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی--- --

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز

----

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادری شایسته از این عالم ناپایدار
چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد------

اشعاری درسنگ نوشته ها به چشم می خورد که بین مادر وپدر مشترک استوفقط نام مادر یا پدر ویا بابا عوض می شود مثل نمونه های زیرکه براحتی کلمه مادر با پدر یا بابا جایگزین میشود وبقیه اشعارهمان است----باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی
ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

گلهای بهشت سایه بانت مادر
صد دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر------

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی
میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی-----'

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-----

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی
میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی------

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادری شایسته از این عالم ناپایدار
چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد-------

مادرم (پدرم) دیده برویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز--------

گشته اکنون چشم ما از درد و غم دریا مادر
ما چه گوییم بی تو از فردا و فرداها مادر
تکیه گه بودی تو ما را ای همه امیدها
بی تو عالم ندارد رنگ شادی‌ها مادر-----

رفتی از من مهر گسستی مادر
با رفتن خود دلم شکستی مادر
افسوس که بودی و ندانستم من
ای در گرانمایه چه هستی مادر-----

مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما
غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما
شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی
بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما-----

قربان نگاه خسته ات، مادر جان
لبخند به گل نشسته ات، مادر جان
چه شبها تا سپیده، درد کشیدی
ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی------

چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر
آرام دل و عزیز جانی مادر
ای کاش همیشه جاودان می بودی
آن قدر که خوب و مـهربانی مادر----'--

عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد
باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد
مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی
رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد----

تو گل سر سبد باغ جهانی مادر
من فدایت که سراپا همه جانی مادر
جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان
که به تایید جهان، جان جهانی مادر
جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را
باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر---

فلک بردی ز کف صبر و قرارم
زدی آتش به قلب داغدارم
ز درگاهت خدایا عفو و رحمت
برای مادر خود خواستارم----

افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست
آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست
آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر
افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست----

لذت هر زندگانی را صفای مادر است
سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است
عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار
چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است----وامااشعاری که در سنگ نوشتهابرروی سنگلوح پدر می نویسندکه نمونه هایی از ان در ذیل نوشته خواهدشد تا همگان به آن دسترسی داشته باشند:

پدر یعنی طپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی، وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه

پدر یعنی غرور مستی من

پدر یعنی تمام هستی من----

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم---

من آرزوی دیدن روی تو داشتم
رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر
تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک
من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر
جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی
داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر
کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب
داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر
کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان
خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر------

۱-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی
عاشقی را یاد معشوق می‌دهی
با تو سبزم، من بهارم، ای پدر
هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر--

۲-

رفت از سر ما تاج سر ما
زحمتکش و مظلوم خدایا پدر ما
ماتمکده شد خانه ی ما بعد تو بابا
بشکست به یکباره فلک بال و پر ما-----

۳-

درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست
اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست
بر دل غم زده و بغض پر از فریادم
بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست----

۴-

آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت
از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت
آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم
چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت----

۵-

ای پدر رفتی و یاد تو نرفت
دل برفت، شادی برفت، امید رفت
حال در سوک تو بنشسته ایم
زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم----

۶-

پدر یعنی تپش در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
پدر احساس خوب تكيه بر كوه
پدر يعني تسلا، وقت اندوه----

۷-

صفا از خانه و روح از بدن رفت
پدر مهربانم از میان رفت
غم هجران او را با که گویم
که چون پروانه‌ای از شعله ها رفت----

۸-

مردان خدا چه با صفا می میرند
دلباخته در راه خدا می میرند
گویی که رسیده حکم آزادی شان
خندان لب و با میل و رضا می میرند-----

۹-

ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم
تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم
همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل
پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم؟----

۱۰-

سینه‌ام در دل شب، مثل پروانه بسوخت
خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت
حسرت مهر پدر، در دل ما کاشت، فلک
آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت----

۱۱-

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر
بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر
کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاک
آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر----

۱۲-

در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود
غافل از او، چشم من در خواب بود
تا شدیم بیدار و مشتاق پدر
او به خواب و چهره‌اش در قاب بود----

۱۳-

شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی
من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی
بین خوبان جهان هیچ کس مثل تو نیست
پدرم هیچ زمان، هیچ کس، مثل تو نیست-----

۱۴-

من تاج سر ندارم
دیگر پدر ندارم
می سوزم از هجران بابا
ز تن شده قرارم
که من پدر ندارم
جانم شود قربان بابا----

۱۵-

دلم پر ز غم و درد است ای وای
هوای خانه مان سرد است ای وای
پدر رفت و از او جز قاب عکسی
نمانده، در کنارم نیست ای وای---

۱۶-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر می سوزد و درد کمی نیست
پدر زیبا گل باغ وجود است
که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر می سوزد و درد کمی نیست
پدر زیبا گل باغ وجود است
که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

۱۷-

بنال ای دل که من بابا ندارم
به سر آن سایه طوبی ندارم
بنال ای دل شدم تنهای تنها
انیس و مونس شب‌ها ندارم
بنال ای دل که شادی از دلم رفت
چو غنچه خنده بر لب‌ها ندارم----

۱۸-

افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت
آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت
ما را نبود چاره به جز صبر در این غم
با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت----

۱۹-

چه شبها تا سپیده درد کشیدی
ندای یا علی، یا رب کشیدی
بخواب آرام، پدر جان در مزارت
که پایان شد تمام دردهایت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت
یا علی گفت و چه بی پروا گذشت
دوستان اندر عزایش اشک ریز
مرشدی کامل، علی گویان گذشت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت
یا علی گفت و چه بی پروا گذشت
دوستان اندر عزایش اشک ریز
مرشدی کامل، علی گویان گذشت-----

۲۱-

گفتی پدر به من، که تویی نور دیده‌ام
من نور دیده، جز تو کسی ندیده‌ام
بسیار درد و غم که تو با جان خریده ای
با غم نشسته ای که من از غم رهیده‌ام----

۲۲-

آن کس که مرا روح و روان بود، پدر بود
آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود
افسوس که رفت از سرم، آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود، پدر بود----

۲۳-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی
عاشقی را یاد معشوق می‌دهی
با تو سبزم، من بهارم، ای پدر
هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر----

۲۴-

پدر ای اسطوره مهر و وفا
ای جدا گشته ز جمع من و ما
بی تو یک طایفه در سوک و غم است
خون اگر دیده ببارد، چه کم است!----

۲۵-

ز داغت دیده‌ام دریاست بابا
دلم چون لاله صحراست بابا
بپا خیز و ببین کاشانه ما
ز هجرت ساکت و تنهاست بابا-----

۲۶-

ای پدر رفتی ولی حالا زمان آن نبود
گفته بودی می‌روم ما را همی باور نبود
آمدند خیل کسان در ماتمت بر سر زنان
لیک دیر آمدند دیگر زمان آن نبود----

۲۷-

کاروان ما عجب بی کاروان سالار شد
صبر بر مرگ پدر بر ما بسی دشوار شد
بی تو بر ما زندگانی همچو شام تار شد
بین ما و تو چرا این آخرین دیدار شد'---

۲۸-

پدر جان ترک ما کردی و رفتی
جهان را در نوا کردی و رفتی
دل ما را زدی از غصه آتش
به هجران مبتلا کردی و رفتی----

۲۹-

ز هجرانت پدر جان، اشکباریم
ز مرگت جان بابا، بی‌قراریم
بزرگی، رهبری از دست ما رفت
گلی از گلشن امید ما رفت----

۳۰-

گشته است چشمان من از درد و غم دریا، پدر
من چه گویم بی تو از فردا و فرداها، پدر
تکیه‌گاه من تو بودی، تنها امید و آرزو
بی تو این دنیا ندارد، رنگ شادی‌ها، پدر----

۳۱-

صفا از خانه و روح از بدن رفت
پدر مهربانم از میان رفت
غم هجران او را با که گویم
که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

صفا از خانه و روح از بدن رفت
پدر مهربانم از میان رفت
غم هجران او را با که گویم
که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

ز کف یاران، گل زیبای ما رفت
انیس و مونس شب‌های ما رفت
دریغ و آه از درد جدایی
صفای زندگی بابای ما رفت---

۳۳-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست،

جگر می سوزد و درد کمی نیست...

پدر زیبا گل باغ وجود است،

که بی او زندگی جز ماتمی نیست...

سنگ نوشتهای قبوردربیرجندوکوچ بیرجند فراوانندارجمله درباره مادرنمونه ی زیر گوشه ای از انواع رباعی مرسوم برروی سنگلوح قبرمادر است:

ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان
هم پایه محبت و لطف و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست
این سینه خانه تو و این دل سرای تو

تو گوهر یگانه دریای خلقتی
که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی
کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو---

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا

گلهای بهشت سایه بانت مادر
صد دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر


سهل است گر که جان بنمایم فدای تو

خشنودی تو مایه خشنودی خداست
زیرا بود رضای خدا در رضای تو

هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان
هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم
کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

گر بود اختیار دو عالم به دست من

می‌ریختم تمام جهان را به پای تو------


مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی
میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی--- --

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز

----

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادری شایسته از این عالم ناپایدار
چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد------

اشعاری درسنگ نوشته ها به چشم می خورد که بین مادر وپدر مشترک استوفقط نام مادر یا پدر ویا بابا عوض می شود مثل نمونه های زیرکه براحتی کلمه مادر با پدر یا بابا جایگزین میشود وبقیه اشعارهمان است----باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی
ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

گلهای بهشت سایه بانت مادر
صد دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر------

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی
میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی-----'

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز
شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز
دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم
آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-----

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی
میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی------

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادری شایسته از این عالم ناپایدار
چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد-------

مادرم (پدرم) دیده برویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز--------

گشته اکنون چشم ما از درد و غم دریا مادر
ما چه گوییم بی تو از فردا و فرداها مادر
تکیه گه بودی تو ما را ای همه امیدها
بی تو عالم ندارد رنگ شادی‌ها مادر-----

رفتی از من مهر گسستی مادر
با رفتن خود دلم شکستی مادر
افسوس که بودی و ندانستم من
ای در گرانمایه چه هستی مادر-----

مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما
غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما
شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی
بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما-----

قربان نگاه خسته ات، مادر جان
لبخند به گل نشسته ات، مادر جان
چه شبها تا سپیده، درد کشیدی
ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی------

چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر
آرام دل و عزیز جانی مادر
ای کاش همیشه جاودان می بودی
آن قدر که خوب و مـهربانی مادر----'--

عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد
باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد
مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی
رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد----

تو گل سر سبد باغ جهانی مادر
من فدایت که سراپا همه جانی مادر
جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان
که به تایید جهان، جان جهانی مادر
جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را
باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر---

فلک بردی ز کف صبر و قرارم
زدی آتش به قلب داغدارم
ز درگاهت خدایا عفو و رحمت
برای مادر خود خواستارم----

افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست
آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست
آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر
افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست----

لذت هر زندگانی را صفای مادر است
سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است
عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار
چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است----وامااشعاری که در سنگ نوشتهابرروی سنگلوح پدر می نویسندکه نمونه هایی از ان در ذیل نوشته خواهدشد تا همگان به آن دسترسی داشته باشند:

پدر یعنی طپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی، وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه

پدر یعنی غرور مستی من

پدر یعنی تمام هستی من----

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم---واپاورداغ فرزندجوان:

غم داغ جوان سخت است ودشوار

کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار

مگرآن کس که خود داغ جوان دید

که دارد دیده ای از غصه خونبـار

جوان ازدست داده خـــــوب دانــد

چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار

غم داغ جوان زخمی است جانکاه

که براین زخم مرحم نیست درکـار

حسین بن علی زخمی به دل داشت

زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار

که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد

فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار

بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم

که از هر قطره اش بر خیزد آثــار

تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد

شود نـــوروچـــراغی در شب تــار

کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد

وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار

بدین منـــظور در این محفــل غـــم

ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار

بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی

کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار

تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا

زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار

دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را

بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار

امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن

زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار

بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان

بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار

علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد

چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار

حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر

چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار

بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید

زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار

تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا

کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار

جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید

ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار

سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا

ببین جاری است اشک غم زابصار

بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد

خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار

من آرزوی دیدن روی تو داشتم
رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر
تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک
من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر
جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی
داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر
کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب
داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر
کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان
خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر------

۱-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی
عاشقی را یاد معشوق می‌دهی
با تو سبزم، من بهارم، ای پدر
هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر--

۲-

رفت از سر ما تاج سر ما
زحمتکش و مظلوم خدایا پدر ما
ماتمکده شد خانه ی ما بعد تو بابا
بشکست به یکباره فلک بال و پر ما-----

۳-

درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست
اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست
بر دل غم زده و بغض پر از فریادم
بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست----

۴-

آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت
از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت
آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم
چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت----

۵-

ای پدر رفتی و یاد تو نرفت
دل برفت، شادی برفت، امید رفت
حال در سوک تو بنشسته ایم
زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم----

۶-

پدر یعنی تپش در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
پدر احساس خوب تكيه بر كوه
پدر يعني تسلا، وقت اندوه----

۷-

صفا از خانه و روح از بدن رفت
پدر مهربانم از میان رفت
غم هجران او را با که گویم
که چون پروانه‌ای از شعله ها رفت----

۸-

مردان خدا چه با صفا می میرند
دلباخته در راه خدا می میرند
گویی که رسیده حکم آزادی شان
خندان لب و با میل و رضا می میرند-----

۹-

ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم
تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم
همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل
پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم؟----

۱۰-

سینه‌ام در دل شب، مثل پروانه بسوخت
خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت
حسرت مهر پدر، در دل ما کاشت، فلک
آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت----

۱۱-

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر
بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر
کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاک
آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر----

۱۲-

در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود
غافل از او، چشم من در خواب بود
تا شدیم بیدار و مشتاق پدر
او به خواب و چهره‌اش در قاب بود----

۱۳-

شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی
من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی
بین خوبان جهان هیچ کس مثل تو نیست
پدرم هیچ زمان، هیچ کس، مثل تو نیست-----

۱۴-

من تاج سر ندارم
دیگر پدر ندارم
می سوزم از هجران بابا
ز تن شده قرارم
که من پدر ندارم
جانم شود قربان بابا----

۱۵-

دلم پر ز غم و درد است ای وای
هوای خانه مان سرد است ای وای
پدر رفت و از او جز قاب عکسی
نمانده، در کنارم نیست ای وای---

۱۶-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر می سوزد و درد کمی نیست
پدر زیبا گل باغ وجود است
که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر می سوزد و درد کمی نیست
پدر زیبا گل باغ وجود است
که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

۱۷-

بنال ای دل که من بابا ندارم
به سر آن سایه طوبی ندارم
بنال ای دل شدم تنهای تنها
انیس و مونس شب‌ها ندارم
بنال ای دل که شادی از دلم رفت
چو غنچه خنده بر لب‌ها ندارم----

۱۸-

افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت
آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت
ما را نبود چاره به جز صبر در این غم
با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت----

۱۹-

چه شبها تا سپیده درد کشیدی
ندای یا علی، یا رب کشیدی
بخواب آرام، پدر جان در مزارت
که پایان شد تمام دردهایت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت
یا علی گفت و چه بی پروا گذشت
دوستان اندر عزایش اشک ریز
مرشدی کامل، علی گویان گذشت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت
یا علی گفت و چه بی پروا گذشت
دوستان اندر عزایش اشک ریز
مرشدی کامل، علی گویان گذشت-----

۲۱-

گفتی پدر به من، که تویی نور دیده‌ام
من نور دیده، جز تو کسی ندیده‌ام
بسیار درد و غم که تو با جان خریده ای
با غم نشسته ای که من از غم رهیده‌ام----

۲۲-

آن کس که مرا روح و روان بود، پدر بود
آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود
افسوس که رفت از سرم، آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود، پدر بود----

۲۳-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی
عاشقی را یاد معشوق می‌دهی
با تو سبزم، من بهارم، ای پدر
هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر----

۲۴-

پدر ای اسطوره مهر و وفا
ای جدا گشته ز جمع من و ما
بی تو یک طایفه در سوک و غم است
خون اگر دیده ببارد، چه کم است!----

۲۵-

ز داغت دیده‌ام دریاست بابا
دلم چون لاله صحراست بابا
بپا خیز و ببین کاشانه ما
ز هجرت ساکت و تنهاست بابا-----

۲۶-

ای پدر رفتی ولی حالا زمان آن نبود
گفته بودی می‌روم ما را همی باور نبود
آمدند خیل کسان در ماتمت بر سر زنان
لیک دیر آمدند دیگر زمان آن نبود----

۲۷-

کاروان ما عجب بی کاروان سالار شد
صبر بر مرگ پدر بر ما بسی دشوار شد
بی تو بر ما زندگانی همچو شام تار شد
بین ما و تو چرا این آخرین دیدار شد'---

۲۸-

پدر جان ترک ما کردی و رفتی
جهان را در نوا کردی و رفتی
دل ما را زدی از غصه آتش
به هجران مبتلا کردی و رفتی----

۲۹-

ز هجرانت پدر جان، اشکباریم
ز مرگت جان بابا، بی‌قراریم
بزرگی، رهبری از دست ما رفت
گلی از گلشن امید ما رفت----

۳۰-

گشته است چشمان من از درد و غم دریا، پدر
من چه گویم بی تو از فردا و فرداها، پدر
تکیه‌گاه من تو بودی، تنها امید و آرزو
بی تو این دنیا ندارد، رنگ شادی‌ها، پدر----

۳۱-

صفا از خانه و روح از بدن رفت
پدر مهربانم از میان رفت
غم هجران او را با که گویم
که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

صفا از خانه و روح از بدن رفت
پدر مهربانم از میان رفت
غم هجران او را با که گویم
که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

ز کف یاران، گل زیبای ما رفت
انیس و مونس شب‌های ما رفت
دریغ و آه از درد جدایی
صفای زندگی بابای ما رفت---

۳۳-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست،

جگر می سوزد و درد کمی نیست...

پدر زیبا گل باغ وجود است،

که بی او زندگی جز ماتمی نیست...واما درداغ فرزندیاداغ جوان:

غم داغ جوان سخت است ودشوار

کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار

مگرآن کس که خود داغ جوان دید

که دارد دیده ای از غصه خونبـار

جوان ازدست داده خـــــوب دانــد

چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار

غم داغ جوان زخمی است جانکاه

که براین زخم مرحم نیست درکـار

حسین بن علی زخمی به دل داشت

زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار

که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد

فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار

بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم

که از هر قطره اش بر خیزد آثــار

تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد

شود نـــوروچـــراغی در شب تــار

کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد

وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار

بدین منـــظور در این محفــل غـــم

ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار

بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی

کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار

تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا

زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار

دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را

بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار

امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن

زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار

بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان

بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار

علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد

چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار

حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر

چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار

بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید

زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار

تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا

کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار

جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید

ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار

سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا

ببین جاری است اشک غم زابصار

بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد

خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار-------

ای چرخ(خاک) چه خانه ها که ویران کردی درملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جهان بردی وبریر خاک پنهان کردی-----

چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من ازچه ،زود افسردی مگر به خواب چع دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دوباره بشکستی---

ای که ازمابگذری دامن کشان از سر اخلاص الحمدی بخوان

گرتو الحمدی نخوانی بهر من ازبرای خویشتن حمدی بخوان----

ای سرو سایه ازسر من برگرفته ای خودرفته ای ومنزل دیگر گرفته ای ای خاک تیره مادر مارا عزیز دار این نورچشم ماست که دربرگرفته ای----

همی نالم که نالم که مادر در برم نیست صفا (شکوه)وسایه ی اوبرسرم نیست مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست.------

این خط جاده ها که به صحرا نوشته اند یاران رفته با قلم پا نوشته اند سنگ مزارها همه سربسته نامه ای است کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند......

یاران وبرادران مرا یاد کنید با فاتحه ای روح مرا شاد کنید.



Show original message

Delete

Move to

Forward

Reply

More Mha3131 18:43, 5 August 2018 (UTC)

Revision as of 18:43, 5 August 2018

Welcome!

Hello, Mha3131, and welcome to Wikipedia! Thank you for your contributions. I hope you like the place and decide to stay. Here are some pages that you might find helpful:

I hope you enjoy editing here and being a Wikipedian! Please sign your messages on discussion pages using four tildes (~~~~); this will automatically insert your username and the date. If you need help, check out Wikipedia:Questions, ask me on my talk page, or ask your question on this page and then place {{help me}} before the question. Again, welcome! GILO   A&E 09:02, 14 December 2011 (UTC)[reply]

خورشيد رفته است ولي ساحل افق مي سوزد از شراره ي نارنجيش هنوز

Welcome, and thank you for contributing the page خورشيد رفته است ولي ساحل افق مي سوزد از شراره ي نارنجيش هنوز to Wikipedia. While you have added the page to the English version of Wikipedia, the article is not in English. We invite you to translate it into English. It currently has been listed at Pages Needing Translation, but if it is not translated within two weeks, the article will be listed for deletion. Thank you. GILO   A&E 09:02, 14 December 2011 (UTC)[reply]

Speedy deletion nomination of محمد حسن اسایش

Hello Mha3131,

I wanted to let you know that I just tagged محمد حسن اسایش for deletion, because it seems to be vandalism or a hoax.

If you feel that the article shouldn't be deleted and want more time to work on it, you can contest this deletion, but please don't remove the speedy deletion tag from the top.

You can leave a note on my talk page if you have questions. Nz101 - Talk :: Contribs 09:27, 26 May 2014 (UTC)[reply]

آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از
شکوفه های غم -اثر طبع نادآمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر --- علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر --- — Preceding unsigned comment added by 217.60.60.149 (talk) 13:12, 6 August 2017 (UTC)[reply]

Your submission at Articles for creation: User:Mha3131/sandbox (May 26)

Your recent article submission to Articles for Creation has been reviewed! Unfortunately, it has not been accepted at this time.
Please read the comments left by the reviewer on your submission. You are encouraged to edit the submission to address the issues raised and resubmit when they have been resolved.


Teahouse logo
Hello! Mha3131, I noticed your article was declined at Articles for Creation, and that can be disappointing. If you are wondering or curious about why your article submission was declined please post a question at the Articles for creation help desk. If you have any other questions about your editing experience, we'd love to help you at the Teahouse, a friendly space on Wikipedia where experienced editors lend a hand to help new editors like yourself! See you there!

== Your article Pasokhga zarinbl==---درولادتولی عصر - امام زمان - مهدی موعود (عج...): عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است

حامی دین پیغمبر آمد از قدومش منور جهان است شادی از چشم نرجس عیان است ---

بوی گل می وزد از گلستان بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک--- از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ، ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز حاجت بیدلان رابر آور مقدمت ای خسرو خوبان مبارک --- عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم براهت تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

  • -صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو----- عید سعید شه صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق قاطع برهان رسید هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا رایت امن وامان باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است حامی دین پیغمبر آمد از قدومش منور جهان است شادی از چشم نرجس عیان است ---

بوی گل می وزد از گلستان بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک--- از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ، ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز حاجت بیدلان رابر آور مقدمت ای خسرو خوبان مبارک --- عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم براهت تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

  • -صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو---- عید سعید شه صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --

مژده زمیلاد شه بحر وبر قائم دین ، حجت اثنی عشر

مظهر الطاف حی داد گر نورمبین وارث خیرالبشر

سبط نبی پادشه انس وجان باد مبارک به همه شیعیان --

مژده که بر جسم جهان جان رسید جان جهان حاکم فرمان رسید

حجت حق قاطع برهان رسید هادی دین ،حامی قرآن رسید

شبل علی خسرو کون ومکان باد مبارک به همه شیعیان--

مژده که شد قدرت حق آشکار گشت عیان مظهر پروردگار

جامع الاسرار شه ذوالوقار حجت حق خاتمه ی هشت وچار

سیف خدا رایت امن وامان باد مبارک به همه شیعیان ---

مزده که میلاد شه عالم است عید سعید ولی اعظم است

مولد سبط نبی اکرم است آنکه بخوبان جهان خاتم است

حجت حق سید صاحب زمان باد مبارک به همه شیعیان --

بنقل از دیوان آذر خراسانی -ص ۱۴۵ -انتشارات طوس مشهد -چاپ ۱۳۸۲ هجری قمری -اثر طبع مرحوم حاج سید غلامرضا آذر خراسانی سرخسی --

عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است عید میلاد صاحب زمان است نوبت شادی شیعیان است حامی دین پیغمبر آمد از قدومش منور جهان است شادی از چشم نرجس عیان است ---

بوی گل می وزد از گلستان بلبل از شوق گل نغمه خوان است

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک--- از پی آن روزهای پر غم ودرد ومحنت رخ نما ای آفتاب روشنی بخش ، ای ذره پرور

ای رخت مظهر حسن داور ازتو عدل الهی میسر

ریشه ی ظالمان را برانداز حاجت بیدلان رابر آور مقدمت ای خسرو خوبان مبارک --- عید میلاد توبر همه ایران مبارک

چشم ما بوده دایم براهت تانمایی رخ همچو ماهت

بر کشی آن دم تیغ دوسر را بنگر این امت بی پناهت

در مسیرت بود نهضت ما قلب پاکت به عرضم گواه است

پای کن در رکاب سعادت سان ببین لشکر واین سپاهت

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلادتو بر همه ایران مبارک

ریشه ی کشور آشنایی زآشنایان مفرما جدایی

ای خوش آن دم که از کوی جانان برقع ازروی ماهت گشایی

عقده های گره خورده در دل با شکر خنده از دل زدایی

هم قبول از حقیقت زاحسان شعر نا قابلش را نمایی

باغبانا جشن پیروزی بپا کن از خزان تشنگی مارا رها کن

مقدمت ای خسرو خوبان مبارک عید میلاد تو بر همه ایران مبارک *

  • -صص 119-120-کتاب سرود های امام مهدی -انتشارات قلم -قم-گرد آورنده حسین حقجو---

http://mha313.parsiblog.com Information icon Welcome, and thank you for آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم اثرطبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر -تهران------------------------contributing the page Pasokhga zarinbl to Wikipedia. While you have added the page to the English version of Wikipedia, the article is not in English. We invite you to translate it into English. It currently has been listed at Pages Needing Translation, but if it is not translated within two weeks, the article will be listed for deletion. Thank you. Wgolf (talk) 16:18, 14 September 2014 (UTC)[reply]

== This is the English Wikipedia ==فلک باآل پیغمبر بسی جور وجفا کردی ستم اندازه ای دارد ،توبیحد ظلمها کردی

شدی همدست با دونان ،نمودی جور با خوبان نه خوفی در دل از خدا، نه شرم از مصطفی کردی زگلزارنبوت هرگلی کاندر وجود آمد زگلشن چیدیش ، بردی بخواری مبتلا کردی فلک ! دانی چها کردی به آل احمد مختار یکایک را زملک آواره وبی اقربا کردی غریب وبیکس ومسموم آن هم با لب عطشان چنین ظلمی بعالم کس نکرده ، تو چرا کردی بوقت احتضارش از چه بستی در بروی او چه خونها زین عزا اندر دل اهل ولا کردی زبعد فوت جسمش را فکندی از چه روی بام عجب دارم که همسر از چه آن جور وجفاکردی شهی که سایه ی لطفش بفزق خلق ایجاد است تنش را سایه بان از از بال مرغان هوا کردی فلک از جور تو نالم ویا از جور ام الفضل تو آن بیدادهاکردی ویا آن بیوفاکردی اگر چه نیست تقصیر تو لیک از سوز دل گویم که عالمرا چو آذر زین عزا ، نوحه سرا کردی --به نقل از : دیوان سید غلامرضا آذر حقیقی خراسانی -جلد اول-صص ۱۲۳-۱۲۴ انتشارات طوس -مشهد -چاپ سوم -۱۳۴۸ هجری شمسی ----

لطفاً متون فارسی خود را در ویکی‌پدیای انگلیسی قرار ندهید. تقاضا می‌شود در ویکی‌پدیای فارسی مشارکت کنید.

Please do not contribute text in Persian to English Wikipedia. Your contributions are more than welcome at the Persian Wikipedia. De728631 (talk) 17:00, 27 September 2014 (UTC)[reply]

April 2017

Information icon Hello, I'm Mrjulesd. An edit that you recently made to Wikipedia:Community portal seemed to be a test and has been removed. If you want more practice editing, please use the sandbox. If you think a mistake was made, or if you have any questions, you can leave me a message on my talk page. Thanks! --Jules (Mrjulesd) 10:54, 25 April 2017 (UTC)[reply]

If this is the first article that you have created, you may want to read the guide to writing your first article.

You may want to consider using the Article Wizard to help you create articles.

A tag has been placed on درشهادت فاطمه الزهرا سلام اللہ علیہ, requesting that it be speedily deleted from Wikipedia. This has been done under section G1 of the criteria for speedy deletion, because the page appears to have no meaningful content or history, and the text is unsalvageably incoherent. If the page you created was a test, please use the sandbox for any other experiments you would like to do.

If you think this page should not be deleted for this reason, you may contest the nomination by visiting the page and clicking the button labelled "Contest this speedy deletion". This will give you the opportunity to explain why you believe the page should not be deleted. However, be aware that once a page is tagged for speedy deletion, it may be deleted without delay. Please do not remove the speedy deletion tag from the page yourself, but do not hesitate to add information in line with Wikipedia's policies and guidelines. Cahk (talk) 09:46, 20 February 2018 (UTC)[reply]

A tag has been placed on User talk:24.86.97.48 requesting that it be speedily deleted from Wikipedia. This has been done under section U5 of the criteria for speedy deletion, because the page appears to consist of writings, information, discussions, and/or activities not closely related to Wikipedia's goals. Please note that Wikipedia is not a free web hosting service. Under the criteria for speedy deletion, such pages may be deleted at any time.

If you think this page should not be deleted for this reason, you may contest the nomination by visiting the page and clicking the button labelled "Contest this speedy deletion". This will give you the opportunity to explain why you believe the page should not be deleted. However, be aware that once a page is tagged for speedy deletion, it may be deleted without delay. Please do not remove the speedy deletion tag from the page yourself, but do not hesitate to add information in line with Wikipedia's policies and guidelines. If the page is deleted, and you wish to retrieve the deleted material for future reference or improvement, then please contact the deleting administrator, or if you have already done so, you can place a request here. Cahk (talk) 09:47, 20 February 2018 (UTC)[reply]

A tag has been placed on User:Mha3131/sandbox requesting that it be speedily deleted from Wikipedia. This has been done under section U5 of the criteria for speedy deletion, because the page appears to consist of writings, information, discussions, and/or activities not closely related to Wikipedia's goals. Please note that Wikipedia is not a free web hosting service. Under the criteria for speedy deletion, such pages may be deleted at any time.

If you think this page should not be deleted for this reason, you may contest the nomination by visiting the page and clicking the button labelled "Contest this speedy deletion". This will give you the opportunity to explain why you believe the page should not be deleted. However, be aware that once a page is tagged for speedy deletion, it may be deleted without delay. Please do not remove the speedy deletion tag from the page yourself, but do not hesitate to add information in line with Wikipedia's policies and guidelines. If the page is deleted, and you wish to retrieve the deleted material for future reference or improvement, then please contact the deleting administrator, or if you have already done so, you can place a request here. Cahk (talk) 09:48, 20 February 2018 (UTC)[reply]

August 2018

Information icon Hello, I'm L293D. I wanted to let you know that I reverted one of your recent contributions —specifically this edit to Wikipedia:DEVELOP— because it did not appear constructive. If you would like to experiment, please use the sandbox. If you have any questions, you can ask for assistance at the Help Desk or my talk page. Thank you. L293D ( • ) 18:39, 5 August 2018 (UTC)[reply]

سنگ نوشتههابرروی مزاروقبر مردگان در قبرستان بیرجند

قسمتی از سنگ نوشته هابرروی قبور تقدیم می گردد.اسایش:Yahoo! Search

Sponsored Get Paid For Your Opinion Re: نواخوانی درمجالی عزا ووماتم

me To mh313132@yahoo.com Aug 4 at 8:33 PM سنگ نوشتهای قبوردربیرجندوکوچ بیرجند فراوانندازجمله درباره مادرنمونه ی زیر گوشه ای از انواع رباعی مرسوم برروی سنگ لوح قبرمادر است:

ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان هم پایه محبت و لطف و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست این سینه خانه تو و این دل سرای تو

تو گوهر یگانه دریای خلقتی که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو---

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر


سهل است گر که جان بنمایم فدای تو

خشنودی تو مایه خشنودی خداست زیرا بود رضای خدا در رضای تو

هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

گر بود اختیار دو عالم به دست من

می‌ریختم تمام جهان را به پای تو------


مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی--- --

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز

----

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد------

اشعاری درسنگ نوشته ها به چشم می خورد که بین مادر وپدر مشترک استوفقط نام مادر یا پدر ویا بابا عوض می شود مثل نمونه های زیرکه براحتی کلمه مادر با پدر یا بابا جایگزین میشود وبقیه اشعارهمان است----باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر------

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی-----'

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-----

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی------

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد-------

مادرم (پدرم) دیده برویت نگران است هنوز غم نادیدن تو بار گران است هنوز آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز--------

گشته اکنون چشم ما از درد و غم دریا مادر ما چه گوییم بی تو از فردا و فرداها مادر تکیه گه بودی تو ما را ای همه امیدها بی تو عالم ندارد رنگ شادی‌ها مادر-----

رفتی از من مهر گسستی مادر با رفتن خود دلم شکستی مادر افسوس که بودی و ندانستم من ای در گرانمایه چه هستی مادر-----

مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما-----

قربان نگاه خسته ات، مادر جان لبخند به گل نشسته ات، مادر جان چه شبها تا سپیده، درد کشیدی ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی------

چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر آرام دل و عزیز جانی مادر ای کاش همیشه جاودان می بودی آن قدر که خوب و مـهربانی مادر----'--

عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد----

تو گل سر سبد باغ جهانی مادر من فدایت که سراپا همه جانی مادر جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان که به تایید جهان، جان جهانی مادر جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر---

فلک بردی ز کف صبر و قرارم زدی آتش به قلب داغدارم ز درگاهت خدایا عفو و رحمت برای مادر خود خواستارم----

افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست----

لذت هر زندگانی را صفای مادر است سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است----وامااشعاری که در سنگ نوشتهابرروی سنگلوح پدر می نویسندکه نمونه هایی از ان در ذیل نوشته خواهدشد تا همگان به آن دسترسی داشته باشند:

پدر یعنی طپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی، وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه

پدر یعنی غرور مستی من

پدر یعنی تمام هستی من----

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم---

من آرزوی دیدن روی تو داشتم رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر------

۱-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر--

۲-

رفت از سر ما تاج سر ما زحمتکش و مظلوم خدایا پدر ما ماتمکده شد خانه ی ما بعد تو بابا بشکست به یکباره فلک بال و پر ما-----

۳-

درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست بر دل غم زده و بغض پر از فریادم بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست----

۴-

آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت----

۵-

ای پدر رفتی و یاد تو نرفت دل برفت، شادی برفت، امید رفت حال در سوک تو بنشسته ایم زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم----

۶-

پدر یعنی تپش در قلب خانه پدر یعنی تسلط بر زمانه پدر احساس خوب تكيه بر كوه پدر يعني تسلا، وقت اندوه----

۷-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله ها رفت----

۸-

مردان خدا چه با صفا می میرند دلباخته در راه خدا می میرند گویی که رسیده حکم آزادی شان خندان لب و با میل و رضا می میرند-----

۹-

ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم؟----

۱۰-

سینه‌ام در دل شب، مثل پروانه بسوخت خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت حسرت مهر پدر، در دل ما کاشت، فلک آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت----

۱۱-

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاک آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر----

۱۲-

در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود غافل از او، چشم من در خواب بود تا شدیم بیدار و مشتاق پدر او به خواب و چهره‌اش در قاب بود----

۱۳-

شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی بین خوبان جهان هیچ کس مثل تو نیست پدرم هیچ زمان، هیچ کس، مثل تو نیست-----

۱۴-

من تاج سر ندارم دیگر پدر ندارم می سوزم از هجران بابا ز تن شده قرارم که من پدر ندارم جانم شود قربان بابا----

۱۵-

دلم پر ز غم و درد است ای وای هوای خانه مان سرد است ای وای پدر رفت و از او جز قاب عکسی نمانده، در کنارم نیست ای وای---

۱۶-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

۱۷-

بنال ای دل که من بابا ندارم به سر آن سایه طوبی ندارم بنال ای دل شدم تنهای تنها انیس و مونس شب‌ها ندارم بنال ای دل که شادی از دلم رفت چو غنچه خنده بر لب‌ها ندارم----

۱۸-

افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت ما را نبود چاره به جز صبر در این غم با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت----

۱۹-

چه شبها تا سپیده درد کشیدی ندای یا علی، یا رب کشیدی بخواب آرام، پدر جان در مزارت که پایان شد تمام دردهایت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت-----

۲۱-

گفتی پدر به من، که تویی نور دیده‌ام من نور دیده، جز تو کسی ندیده‌ام بسیار درد و غم که تو با جان خریده ای با غم نشسته ای که من از غم رهیده‌ام----

۲۲-

آن کس که مرا روح و روان بود، پدر بود آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود افسوس که رفت از سرم، آن سایه رحمت آن کس که برایم نگران بود، پدر بود----

۲۳-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر----

۲۴-

پدر ای اسطوره مهر و وفا ای جدا گشته ز جمع من و ما بی تو یک طایفه در سوک و غم است خون اگر دیده ببارد، چه کم است!----

۲۵-

ز داغت دیده‌ام دریاست بابا دلم چون لاله صحراست بابا بپا خیز و ببین کاشانه ما ز هجرت ساکت و تنهاست بابا-----

۲۶-

ای پدر رفتی ولی حالا زمان آن نبود گفته بودی می‌روم ما را همی باور نبود آمدند خیل کسان در ماتمت بر سر زنان لیک دیر آمدند دیگر زمان آن نبود----

۲۷-

کاروان ما عجب بی کاروان سالار شد صبر بر مرگ پدر بر ما بسی دشوار شد بی تو بر ما زندگانی همچو شام تار شد بین ما و تو چرا این آخرین دیدار شد'---

۲۸-

پدر جان ترک ما کردی و رفتی جهان را در نوا کردی و رفتی دل ما را زدی از غصه آتش به هجران مبتلا کردی و رفتی----

۲۹-

ز هجرانت پدر جان، اشکباریم ز مرگت جان بابا، بی‌قراریم بزرگی، رهبری از دست ما رفت گلی از گلشن امید ما رفت----

۳۰-

گشته است چشمان من از درد و غم دریا، پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها، پدر تکیه‌گاه من تو بودی، تنها امید و آرزو بی تو این دنیا ندارد، رنگ شادی‌ها، پدر----

۳۱-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

ز کف یاران، گل زیبای ما رفت انیس و مونس شب‌های ما رفت دریغ و آه از درد جدایی صفای زندگی بابای ما رفت---

۳۳-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست،

جگر می سوزد و درد کمی نیست...

پدر زیبا گل باغ وجود است،

که بی او زندگی جز ماتمی نیست...

سنگ نوشتهای قبوردربیرجندوکوچ بیرجند فراوانندارجمله درباره مادرنمونه ی زیر گوشه ای از انواع رباعی مرسوم برروی سنگلوح قبرمادر است:

ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان هم پایه محبت و لطف و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست این سینه خانه تو و این دل سرای تو

تو گوهر یگانه دریای خلقتی که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو---

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر


سهل است گر که جان بنمایم فدای تو

خشنودی تو مایه خشنودی خداست زیرا بود رضای خدا در رضای تو

هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

گر بود اختیار دو عالم به دست من

می‌ریختم تمام جهان را به پای تو------


مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی--- --

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز

----

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد------

اشعاری درسنگ نوشته ها به چشم می خورد که بین مادر وپدر مشترک استوفقط نام مادر یا پدر ویا بابا عوض می شود مثل نمونه های زیرکه براحتی کلمه مادر با پدر یا بابا جایگزین میشود وبقیه اشعارهمان است----باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر------

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی-----'

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-----

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی------

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد-------

مادرم (پدرم) دیده برویت نگران است هنوز غم نادیدن تو بار گران است هنوز آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز--------

گشته اکنون چشم ما از درد و غم دریا مادر ما چه گوییم بی تو از فردا و فرداها مادر تکیه گه بودی تو ما را ای همه امیدها بی تو عالم ندارد رنگ شادی‌ها مادر-----

رفتی از من مهر گسستی مادر با رفتن خود دلم شکستی مادر افسوس که بودی و ندانستم من ای در گرانمایه چه هستی مادر-----

مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما-----

قربان نگاه خسته ات، مادر جان لبخند به گل نشسته ات، مادر جان چه شبها تا سپیده، درد کشیدی ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی------

چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر آرام دل و عزیز جانی مادر ای کاش همیشه جاودان می بودی آن قدر که خوب و مـهربانی مادر----'--

عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد----

تو گل سر سبد باغ جهانی مادر من فدایت که سراپا همه جانی مادر جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان که به تایید جهان، جان جهانی مادر جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر---

فلک بردی ز کف صبر و قرارم زدی آتش به قلب داغدارم ز درگاهت خدایا عفو و رحمت برای مادر خود خواستارم----

افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست----

لذت هر زندگانی را صفای مادر است سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است----وامااشعاری که در سنگ نوشتهابرروی سنگلوح پدر می نویسندکه نمونه هایی از ان در ذیل نوشته خواهدشد تا همگان به آن دسترسی داشته باشند:

پدر یعنی طپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی، وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه

پدر یعنی غرور مستی من

پدر یعنی تمام هستی من----

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم---واپاورداغ فرزندجوان:

غم داغ جوان سخت است ودشوار

کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار

مگرآن کس که خود داغ جوان دید

که دارد دیده ای از غصه خونبـار

جوان ازدست داده خـــــوب دانــد

چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار

غم داغ جوان زخمی است جانکاه

که براین زخم مرحم نیست درکـار

حسین بن علی زخمی به دل داشت

زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار

که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد

فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار

بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم

که از هر قطره اش بر خیزد آثــار

تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد

شود نـــوروچـــراغی در شب تــار

کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد

وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار

بدین منـــظور در این محفــل غـــم

ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار

بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی

کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار

تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا

زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار

دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را

بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار

امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن

زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار

بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان

بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار

علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد

چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار

حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر

چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار

بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید

زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار

تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا

کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار

جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید

ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار

سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا

ببین جاری است اشک غم زابصار

بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد

خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار

من آرزوی دیدن روی تو داشتم رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر------

۱-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر--

۲-

رفت از سر ما تاج سر ما زحمتکش و مظلوم خدایا پدر ما ماتمکده شد خانه ی ما بعد تو بابا بشکست به یکباره فلک بال و پر ما-----

۳-

درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست بر دل غم زده و بغض پر از فریادم بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست----

۴-

آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت----

۵-

ای پدر رفتی و یاد تو نرفت دل برفت، شادی برفت، امید رفت حال در سوک تو بنشسته ایم زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم----

۶-

پدر یعنی تپش در قلب خانه پدر یعنی تسلط بر زمانه پدر احساس خوب تكيه بر كوه پدر يعني تسلا، وقت اندوه----

۷-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله ها رفت----

۸-

مردان خدا چه با صفا می میرند دلباخته در راه خدا می میرند گویی که رسیده حکم آزادی شان خندان لب و با میل و رضا می میرند-----

۹-

ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم؟----

۱۰-

سینه‌ام در دل شب، مثل پروانه بسوخت خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت حسرت مهر پدر، در دل ما کاشت، فلک آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت----

۱۱-

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاک آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر----

۱۲-

در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود غافل از او، چشم من در خواب بود تا شدیم بیدار و مشتاق پدر او به خواب و چهره‌اش در قاب بود----

۱۳-

شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی بین خوبان جهان هیچ کس مثل تو نیست پدرم هیچ زمان، هیچ کس، مثل تو نیست-----

۱۴-

من تاج سر ندارم دیگر پدر ندارم می سوزم از هجران بابا ز تن شده قرارم که من پدر ندارم جانم شود قربان بابا----

۱۵-

دلم پر ز غم و درد است ای وای هوای خانه مان سرد است ای وای پدر رفت و از او جز قاب عکسی نمانده، در کنارم نیست ای وای---

۱۶-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

۱۷-

بنال ای دل که من بابا ندارم به سر آن سایه طوبی ندارم بنال ای دل شدم تنهای تنها انیس و مونس شب‌ها ندارم بنال ای دل که شادی از دلم رفت چو غنچه خنده بر لب‌ها ندارم----

۱۸-

افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت ما را نبود چاره به جز صبر در این غم با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت----

۱۹-

چه شبها تا سپیده درد کشیدی ندای یا علی، یا رب کشیدی بخواب آرام، پدر جان در مزارت که پایان شد تمام دردهایت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت-----

۲۱-

گفتی پدر به من، که تویی نور دیده‌ام من نور دیده، جز تو کسی ندیده‌ام بسیار درد و غم که تو با جان خریده ای با غم نشسته ای که من از غم رهیده‌ام----

۲۲-

آن کس که مرا روح و روان بود، پدر بود آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود افسوس که رفت از سرم، آن سایه رحمت آن کس که برایم نگران بود، پدر بود----

۲۳-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر----

۲۴-

پدر ای اسطوره مهر و وفا ای جدا گشته ز جمع من و ما بی تو یک طایفه در سوک و غم است خون اگر دیده ببارد، چه کم است!----

۲۵-

ز داغت دیده‌ام دریاست بابا دلم چون لاله صحراست بابا بپا خیز و ببین کاشانه ما ز هجرت ساکت و تنهاست بابا-----

۲۶-

ای پدر رفتی ولی حالا زمان آن نبود گفته بودی می‌روم ما را همی باور نبود آمدند خیل کسان در ماتمت بر سر زنان لیک دیر آمدند دیگر زمان آن نبود----

۲۷-

کاروان ما عجب بی کاروان سالار شد صبر بر مرگ پدر بر ما بسی دشوار شد بی تو بر ما زندگانی همچو شام تار شد بین ما و تو چرا این آخرین دیدار شد'---

۲۸-

پدر جان ترک ما کردی و رفتی جهان را در نوا کردی و رفتی دل ما را زدی از غصه آتش به هجران مبتلا کردی و رفتی----

۲۹-

ز هجرانت پدر جان، اشکباریم ز مرگت جان بابا، بی‌قراریم بزرگی، رهبری از دست ما رفت گلی از گلشن امید ما رفت----

۳۰-

گشته است چشمان من از درد و غم دریا، پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها، پدر تکیه‌گاه من تو بودی، تنها امید و آرزو بی تو این دنیا ندارد، رنگ شادی‌ها، پدر----

۳۱-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

ز کف یاران، گل زیبای ما رفت انیس و مونس شب‌های ما رفت دریغ و آه از درد جدایی صفای زندگی بابای ما رفت---

۳۳-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست،

جگر می سوزد و درد کمی نیست...

پدر زیبا گل باغ وجود است،

که بی او زندگی جز ماتمی نیست...واما درداغ فرزندیاداغ جوان:

غم داغ جوان سخت است ودشوار

کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار

مگرآن کس که خود داغ جوان دید

که دارد دیده ای از غصه خونبـار

جوان ازدست داده خـــــوب دانــد

چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار

غم داغ جوان زخمی است جانکاه

که براین زخم مرحم نیست درکـار

حسین بن علی زخمی به دل داشت

زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار

که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد

فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار

بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم

که از هر قطره اش بر خیزد آثــار

تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد

شود نـــوروچـــراغی در شب تــار

کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد

وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار

بدین منـــظور در این محفــل غـــم

ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار

بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی

کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار

تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا

زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار

دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را

بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار

امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن

زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار

بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان

بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار

علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد

چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار

حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر

چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار

بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید

زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار

تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا

کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار

جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید

ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار

سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا

ببین جاری است اشک غم زابصار

بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد

خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار-------

ای چرخ(خاک) چه خانه ها که ویران کردی درملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جهان بردی وبریر خاک پنهان کردی-----

چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من ازچه ،زود افسردی مگر به خواب چع دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دوباره بشکستی---

ای که ازمابگذری دامن کشان از سر اخلاص الحمدی بخوان

گرتو الحمدی نخوانی بهر من ازبرای خویشتن حمدی بخوان----

ای سرو سایه ازسر من برگرفته ای خودرفته ای ومنزل دیگر گرفته ای ای خاک تیره مادر مارا عزیز دار این نورچشم ماست که دربرگرفته ای----

همی نالم که نالم که مادر در برم نیست صفا (شکوه)وسایه ی اوبرسرم نیست مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست.------

این خط جاده ها که به صحرا نوشته اند یاران رفته با قلم پا نوشته اند سنگ مزارها همه سربسته نامه ای است کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند......

یاران وبرادران مرا یاد کنید با فاتحه ای روح مرا شاد کنید.


محمدحسن اسایش از اهالی کوچ بیرجند Mha3131 18:43, 5 August 2018 (UTC)

Yahoo! Search

Sponsored Get Paid For Your Opinion Re: نواخوانی درمجالی عزا ووماتم

me To mh313132@yahoo.com Aug 4 at 8:33 PM سنگ نوشتهای قبوردربیرجندوکوچ بیرجند فراوانندازجمله درباره مادرنمونه ی زیر گوشه ای از انواع رباعی مرسوم برروی سنگ لوح قبرمادر است:

ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان هم پایه محبت و لطف و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست این سینه خانه تو و این دل سرای تو

تو گوهر یگانه دریای خلقتی که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو---

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر


سهل است گر که جان بنمایم فدای تو

خشنودی تو مایه خشنودی خداست زیرا بود رضای خدا در رضای تو

هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

گر بود اختیار دو عالم به دست من

می‌ریختم تمام جهان را به پای تو------


مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی--- --

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز

----

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد------

اشعاری درسنگ نوشته ها به چشم می خورد که بین مادر وپدر مشترک استوفقط نام مادر یا پدر ویا بابا عوض می شود مثل نمونه های زیرکه براحتی کلمه مادر با پدر یا بابا جایگزین میشود وبقیه اشعارهمان است----باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر------

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی-----'

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-----

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی------

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد-------

مادرم (پدرم) دیده برویت نگران است هنوز غم نادیدن تو بار گران است هنوز آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز--------

گشته اکنون چشم ما از درد و غم دریا مادر ما چه گوییم بی تو از فردا و فرداها مادر تکیه گه بودی تو ما را ای همه امیدها بی تو عالم ندارد رنگ شادی‌ها مادر-----

رفتی از من مهر گسستی مادر با رفتن خود دلم شکستی مادر افسوس که بودی و ندانستم من ای در گرانمایه چه هستی مادر-----

مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما-----

قربان نگاه خسته ات، مادر جان لبخند به گل نشسته ات، مادر جان چه شبها تا سپیده، درد کشیدی ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی------

چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر آرام دل و عزیز جانی مادر ای کاش همیشه جاودان می بودی آن قدر که خوب و مـهربانی مادر----'--

عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد----

تو گل سر سبد باغ جهانی مادر من فدایت که سراپا همه جانی مادر جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان که به تایید جهان، جان جهانی مادر جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر---

فلک بردی ز کف صبر و قرارم زدی آتش به قلب داغدارم ز درگاهت خدایا عفو و رحمت برای مادر خود خواستارم----

افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست----

لذت هر زندگانی را صفای مادر است سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است----وامااشعاری که در سنگ نوشتهابرروی سنگلوح پدر می نویسندکه نمونه هایی از ان در ذیل نوشته خواهدشد تا همگان به آن دسترسی داشته باشند:

پدر یعنی طپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی، وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه

پدر یعنی غرور مستی من

پدر یعنی تمام هستی من----

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم---

من آرزوی دیدن روی تو داشتم رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر------

۱-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر--

۲-

رفت از سر ما تاج سر ما زحمتکش و مظلوم خدایا پدر ما ماتمکده شد خانه ی ما بعد تو بابا بشکست به یکباره فلک بال و پر ما-----

۳-

درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست بر دل غم زده و بغض پر از فریادم بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست----

۴-

آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت----

۵-

ای پدر رفتی و یاد تو نرفت دل برفت، شادی برفت، امید رفت حال در سوک تو بنشسته ایم زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم----

۶-

پدر یعنی تپش در قلب خانه پدر یعنی تسلط بر زمانه پدر احساس خوب تكيه بر كوه پدر يعني تسلا، وقت اندوه----

۷-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله ها رفت----

۸-

مردان خدا چه با صفا می میرند دلباخته در راه خدا می میرند گویی که رسیده حکم آزادی شان خندان لب و با میل و رضا می میرند-----

۹-

ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم؟----

۱۰-

سینه‌ام در دل شب، مثل پروانه بسوخت خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت حسرت مهر پدر، در دل ما کاشت، فلک آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت----

۱۱-

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاک آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر----

۱۲-

در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود غافل از او، چشم من در خواب بود تا شدیم بیدار و مشتاق پدر او به خواب و چهره‌اش در قاب بود----

۱۳-

شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی بین خوبان جهان هیچ کس مثل تو نیست پدرم هیچ زمان، هیچ کس، مثل تو نیست-----

۱۴-

من تاج سر ندارم دیگر پدر ندارم می سوزم از هجران بابا ز تن شده قرارم که من پدر ندارم جانم شود قربان بابا----

۱۵-

دلم پر ز غم و درد است ای وای هوای خانه مان سرد است ای وای پدر رفت و از او جز قاب عکسی نمانده، در کنارم نیست ای وای---

۱۶-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

۱۷-

بنال ای دل که من بابا ندارم به سر آن سایه طوبی ندارم بنال ای دل شدم تنهای تنها انیس و مونس شب‌ها ندارم بنال ای دل که شادی از دلم رفت چو غنچه خنده بر لب‌ها ندارم----

۱۸-

افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت ما را نبود چاره به جز صبر در این غم با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت----

۱۹-

چه شبها تا سپیده درد کشیدی ندای یا علی، یا رب کشیدی بخواب آرام، پدر جان در مزارت که پایان شد تمام دردهایت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت-----

۲۱-

گفتی پدر به من، که تویی نور دیده‌ام من نور دیده، جز تو کسی ندیده‌ام بسیار درد و غم که تو با جان خریده ای با غم نشسته ای که من از غم رهیده‌ام----

۲۲-

آن کس که مرا روح و روان بود، پدر بود آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود افسوس که رفت از سرم، آن سایه رحمت آن کس که برایم نگران بود، پدر بود----

۲۳-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر----

۲۴-

پدر ای اسطوره مهر و وفا ای جدا گشته ز جمع من و ما بی تو یک طایفه در سوک و غم است خون اگر دیده ببارد، چه کم است!----

۲۵-

ز داغت دیده‌ام دریاست بابا دلم چون لاله صحراست بابا بپا خیز و ببین کاشانه ما ز هجرت ساکت و تنهاست بابا-----

۲۶-

ای پدر رفتی ولی حالا زمان آن نبود گفته بودی می‌روم ما را همی باور نبود آمدند خیل کسان در ماتمت بر سر زنان لیک دیر آمدند دیگر زمان آن نبود----

۲۷-

کاروان ما عجب بی کاروان سالار شد صبر بر مرگ پدر بر ما بسی دشوار شد بی تو بر ما زندگانی همچو شام تار شد بین ما و تو چرا این آخرین دیدار شد'---

۲۸-

پدر جان ترک ما کردی و رفتی جهان را در نوا کردی و رفتی دل ما را زدی از غصه آتش به هجران مبتلا کردی و رفتی----

۲۹-

ز هجرانت پدر جان، اشکباریم ز مرگت جان بابا، بی‌قراریم بزرگی، رهبری از دست ما رفت گلی از گلشن امید ما رفت----

۳۰-

گشته است چشمان من از درد و غم دریا، پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها، پدر تکیه‌گاه من تو بودی، تنها امید و آرزو بی تو این دنیا ندارد، رنگ شادی‌ها، پدر----

۳۱-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

ز کف یاران، گل زیبای ما رفت انیس و مونس شب‌های ما رفت دریغ و آه از درد جدایی صفای زندگی بابای ما رفت---

۳۳-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست،

جگر می سوزد و درد کمی نیست...

پدر زیبا گل باغ وجود است،

که بی او زندگی جز ماتمی نیست...

سنگ نوشتهای قبوردربیرجندوکوچ بیرجند فراوانندارجمله درباره مادرنمونه ی زیر گوشه ای از انواع رباعی مرسوم برروی سنگلوح قبرمادر است:

ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان هم پایه محبت و لطف و وفای تو

مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست این سینه خانه تو و این دل سرای تو

تو گوهر یگانه دریای خلقتی که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو---

ای مادر عزیز که جان داده ای مرا

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر


سهل است گر که جان بنمایم فدای تو

خشنودی تو مایه خشنودی خداست زیرا بود رضای خدا در رضای تو

هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

گر بود اختیار دو عالم به دست من

می‌ریختم تمام جهان را به پای تو------


مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی--- --

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز

----

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد------

اشعاری درسنگ نوشته ها به چشم می خورد که بین مادر وپدر مشترک استوفقط نام مادر یا پدر ویا بابا عوض می شود مثل نمونه های زیرکه براحتی کلمه مادر با پدر یا بابا جایگزین میشود وبقیه اشعارهمان است----باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه مهربانت مادر------

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز------

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی-----'

مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رؤیاست هنوز-----

مادر جان (پدر جان)، یاد آن شب‌ها که ما را شمع جان بودی میان ناامیدی‌ها چراغ جاودان بودی برایت زندگانی گرچه یکسر رنج و سختی بود بنازم همتت مادر (بابا)، که تا بودی، صبور و مهربان بودی------

شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد مادری شایسته از این عالم ناپایدار چشم خود بربست و از چشم عزیزان دور شد-------

مادرم (پدرم) دیده برویت نگران است هنوز غم نادیدن تو بار گران است هنوز آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز--------

گشته اکنون چشم ما از درد و غم دریا مادر ما چه گوییم بی تو از فردا و فرداها مادر تکیه گه بودی تو ما را ای همه امیدها بی تو عالم ندارد رنگ شادی‌ها مادر-----

رفتی از من مهر گسستی مادر با رفتن خود دلم شکستی مادر افسوس که بودی و ندانستم من ای در گرانمایه چه هستی مادر-----

مادرم جای تو خالیست به کاشانه ما غمت آتش زده بر این دل دیوانه ی ما شمع این محفل ما بودی و خاموش شدی بعد تو رفته صفا دیگر از خانه ما-----

قربان نگاه خسته ات، مادر جان لبخند به گل نشسته ات، مادر جان چه شبها تا سپیده، درد کشیدی ندای یا علی (ع)، یا رب کشیدی------

چون مهر، بـزرگ و بی نشانی مادر آرام دل و عزیز جانی مادر ای کاش همیشه جاودان می بودی آن قدر که خوب و مـهربانی مادر----'--

عمری که هست فانی، قدر و بها ندارد باغی که گشت بی گل، سیر و صفا ندارد مادر که بزم ما را، می داد شور و حالی رفت از جهان و دیگر، کاری به ما ندارد----

تو گل سر سبد باغ جهانی مادر من فدایت که سراپا همه جانی مادر جان نمایند فدای تو از آن خلق جهان که به تایید جهان، جان جهانی مادر جز خدا با همه خلقت چو بسنجند تو را باز ببینند که تو بهتر از آنی مادر---

فلک بردی ز کف صبر و قرارم زدی آتش به قلب داغدارم ز درگاهت خدایا عفو و رحمت برای مادر خود خواستارم----

افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست----

لذت هر زندگانی را صفای مادر است سینه ام آکنده از مهر و وفای مادر است عالمی در وصف او هرگز نمی گیرد قرار چون بهشت جاودانی زیر پای مادر است----وامااشعاری که در سنگ نوشتهابرروی سنگلوح پدر می نویسندکه نمونه هایی از ان در ذیل نوشته خواهدشد تا همگان به آن دسترسی داشته باشند:

پدر یعنی طپش در قلب خانه

پدر یعنی تسلط بر زمانه

پدر احساس خوب تکیه بر کوه

پدر یعنی تسلی، وقت اندوه

پدر یعنی ز من نام و نشانه

پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه

پدر یعنی غرور مستی من

پدر یعنی تمام هستی من----

دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من

بی مهر پدر، شمع پر از سوز شدم من

تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد

محروم ز دیدار گل روی پدر کرد

سخت است که دیدار رود تا به قیامت

رویاست پدر، آید از این در به سلامت

شب را به خیالش به سحرگاه رسانم

از حکمت الله دگر هیچ ندانم---واپاورداغ فرزندجوان:

غم داغ جوان سخت است ودشوار

کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار

مگرآن کس که خود داغ جوان دید

که دارد دیده ای از غصه خونبـار

جوان ازدست داده خـــــوب دانــد

چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار

غم داغ جوان زخمی است جانکاه

که براین زخم مرحم نیست درکـار

حسین بن علی زخمی به دل داشت

زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار

که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد

فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار

بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم

که از هر قطره اش بر خیزد آثــار

تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد

شود نـــوروچـــراغی در شب تــار

کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد

وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار

بدین منـــظور در این محفــل غـــم

ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار

بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی

کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار

تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا

زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار

دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را

بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار

امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن

زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار

بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان

بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار

علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد

چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار

حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر

چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار

بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید

زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار

تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا

کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار

جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید

ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار

سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا

ببین جاری است اشک غم زابصار

بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد

خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار

من آرزوی دیدن روی تو داشتم رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر------

۱-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر--

۲-

رفت از سر ما تاج سر ما زحمتکش و مظلوم خدایا پدر ما ماتمکده شد خانه ی ما بعد تو بابا بشکست به یکباره فلک بال و پر ما-----

۳-

درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست بر دل غم زده و بغض پر از فریادم بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست----

۴-

آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت----

۵-

ای پدر رفتی و یاد تو نرفت دل برفت، شادی برفت، امید رفت حال در سوک تو بنشسته ایم زنده ایم اما ز دل بشکسته ایم----

۶-

پدر یعنی تپش در قلب خانه پدر یعنی تسلط بر زمانه پدر احساس خوب تكيه بر كوه پدر يعني تسلا، وقت اندوه----

۷-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله ها رفت----

۸-

مردان خدا چه با صفا می میرند دلباخته در راه خدا می میرند گویی که رسیده حکم آزادی شان خندان لب و با میل و رضا می میرند-----

۹-

ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم؟----

۱۰-

سینه‌ام در دل شب، مثل پروانه بسوخت خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت حسرت مهر پدر، در دل ما کاشت، فلک آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت----

۱۱-

روشنی بخش دل هر با هنر باشد پدر بهترین سرمایه از بهر پسر باشد پدر کس نمی‌داند مقامش را بجز یزدان پاک آسمان زندگانی را قمر باشد، پدر----

۱۲-

در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود غافل از او، چشم من در خواب بود تا شدیم بیدار و مشتاق پدر او به خواب و چهره‌اش در قاب بود----

۱۳-

شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی بین خوبان جهان هیچ کس مثل تو نیست پدرم هیچ زمان، هیچ کس، مثل تو نیست-----

۱۴-

من تاج سر ندارم دیگر پدر ندارم می سوزم از هجران بابا ز تن شده قرارم که من پدر ندارم جانم شود قربان بابا----

۱۵-

دلم پر ز غم و درد است ای وای هوای خانه مان سرد است ای وای پدر رفت و از او جز قاب عکسی نمانده، در کنارم نیست ای وای---

۱۶-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست جگر می سوزد و درد کمی نیست پدر زیبا گل باغ وجود است که بی او زندگی جز ماتمی نیست----

۱۷-

بنال ای دل که من بابا ندارم به سر آن سایه طوبی ندارم بنال ای دل شدم تنهای تنها انیس و مونس شب‌ها ندارم بنال ای دل که شادی از دلم رفت چو غنچه خنده بر لب‌ها ندارم----

۱۸-

افسوس، صد افسوس پدر از کف ما رفت آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت ما را نبود چاره به جز صبر در این غم با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت----

۱۹-

چه شبها تا سپیده درد کشیدی ندای یا علی، یا رب کشیدی بخواب آرام، پدر جان در مزارت که پایان شد تمام دردهایت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت----

۲۰-

با صفا مردی از این دنیا گذشت یا علی گفت و چه بی پروا گذشت دوستان اندر عزایش اشک ریز مرشدی کامل، علی گویان گذشت-----

۲۱-

گفتی پدر به من، که تویی نور دیده‌ام من نور دیده، جز تو کسی ندیده‌ام بسیار درد و غم که تو با جان خریده ای با غم نشسته ای که من از غم رهیده‌ام----

۲۲-

آن کس که مرا روح و روان بود، پدر بود آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود افسوس که رفت از سرم، آن سایه رحمت آن کس که برایم نگران بود، پدر بود----

۲۳-

ای پدر، بوی شقایق می‌دهی عاشقی را یاد معشوق می‌دهی با تو سبزم، من بهارم، ای پدر هر چه دارم، از تو دارم، ای پدر----

۲۴-

پدر ای اسطوره مهر و وفا ای جدا گشته ز جمع من و ما بی تو یک طایفه در سوک و غم است خون اگر دیده ببارد، چه کم است!----

۲۵-

ز داغت دیده‌ام دریاست بابا دلم چون لاله صحراست بابا بپا خیز و ببین کاشانه ما ز هجرت ساکت و تنهاست بابا-----

۲۶-

ای پدر رفتی ولی حالا زمان آن نبود گفته بودی می‌روم ما را همی باور نبود آمدند خیل کسان در ماتمت بر سر زنان لیک دیر آمدند دیگر زمان آن نبود----

۲۷-

کاروان ما عجب بی کاروان سالار شد صبر بر مرگ پدر بر ما بسی دشوار شد بی تو بر ما زندگانی همچو شام تار شد بین ما و تو چرا این آخرین دیدار شد'---

۲۸-

پدر جان ترک ما کردی و رفتی جهان را در نوا کردی و رفتی دل ما را زدی از غصه آتش به هجران مبتلا کردی و رفتی----

۲۹-

ز هجرانت پدر جان، اشکباریم ز مرگت جان بابا، بی‌قراریم بزرگی، رهبری از دست ما رفت گلی از گلشن امید ما رفت----

۳۰-

گشته است چشمان من از درد و غم دریا، پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها، پدر تکیه‌گاه من تو بودی، تنها امید و آرزو بی تو این دنیا ندارد، رنگ شادی‌ها، پدر----

۳۱-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

صفا از خانه و روح از بدن رفت پدر مهربانم از میان رفت غم هجران او را با که گویم که چون پروانه‌ای از شعله‌ها رفت---

۳۲-

ز کف یاران، گل زیبای ما رفت انیس و مونس شب‌های ما رفت دریغ و آه از درد جدایی صفای زندگی بابای ما رفت---

۳۳-

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست،

جگر می سوزد و درد کمی نیست...

پدر زیبا گل باغ وجود است،

که بی او زندگی جز ماتمی نیست...واما درداغ فرزندیاداغ جوان:

غم داغ جوان سخت است ودشوار

کسی نبــود ازاین غصه خبـــر دار

مگرآن کس که خود داغ جوان دید

که دارد دیده ای از غصه خونبـار

جوان ازدست داده خـــــوب دانــد

چه آمــد برسرسلطــــان ابـــــــرار

غم داغ جوان زخمی است جانکاه

که براین زخم مرحم نیست درکـار

حسین بن علی زخمی به دل داشت

زداغ آن جــــــوان مــاه رخســـــار

که آن عـــــالم به رؤیـا دید ونالیـــد

فشـــــاند ازدیدگــانش اشک بسیـــار

بنـــــا باشد اگـــــر اشکی بریزیـــم

که از هر قطره اش بر خیزد آثــار

تسلــــی دل غمـــــد یـــده گـــــردد

شود نـــوروچـــراغی در شب تــار

کـــه هـــم قلب پـــــدرآرام گیـــــرد

وهــــم بهره برد فــــرزنـد سر شار

بدین منـــظور در این محفــل غـــم

ســــزاواراست تا بنمــــایم اظهــــار

بخــــوانم از جــــوان سـرو قـــــدی

کــــه در کـــــرببلا از جور اشرار

تنش از تیــــغ کیـــــن شد ارباً اربا

زجـــور دشمـــن بی رحــم وغـــدار

دم آخـــــر صـــدا میــــزد پـــدر را

بیـــا بنگـــــر علی را آخــــرین بار

امان از لحظه ای کـــه خسرودیـن

زقتـــل نـــور چشمش شد خبــــر دار

بــه سرعت آمـــده در قلـــب میـــدان

بـدیــدآن مــــردم بــدتــــر زکفـــــــار

علـــی اکبـــــرش را دور کــــردنـــد

چه آمد برسرش زآن قــوم خونخـوار

حسیــــن آمـــــد کنـــــار نعش اکبــر

چنــــان زدصیحـــه مولا با دل زار

بدن چــــون اربا اربا شد مپـرسید

زبان عاجــــز بـــود از نقـــل گفتار

تنش را در عبـــــا پیچیــــــد بـابـا

کمک خـــواهی نمود از آل اطــهار

جــــوانــان بنــی هــــاشم کجـــائید

ببینیدم چســـــان گشتـــــم گـــرفتار

سخــــن کــــوتاه محسن زاده زیـرا

ببین جاری است اشک غم زابصار

بدان این اشکــــها را بی چـه وچنـد

خــــداوند جهــــان باشد خــــریــدار-------

ای چرخ(خاک) چه خانه ها که ویران کردی درملک بدن تو غارت جان کردی هردانه ی قیمتی که آمد به جهان بردی وبریر خاک پنهان کردی-----

چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من ازچه ،زود افسردی مگر به خواب چع دیدی که لب فرو بستی دل شکسته ی مارا دوباره بشکستی---

ای که ازمابگذری دامن کشان از سر اخلاص الحمدی بخوان

گرتو الحمدی نخوانی بهر من ازبرای خویشتن حمدی بخوان----

ای سرو سایه ازسر من برگرفته ای خودرفته ای ومنزل دیگر گرفته ای ای خاک تیره مادر مارا عزیز دار این نورچشم ماست که دربرگرفته ای----

همی نالم که نالم که مادر در برم نیست صفا (شکوه)وسایه ی اوبرسرم نیست مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست.------

این خط جاده ها که به صحرا نوشته اند یاران رفته با قلم پا نوشته اند سنگ مزارها همه سربسته نامه ای است کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند......

یاران وبرادران مرا یاد کنید با فاتحه ای روح مرا شاد کنید.


Show original message

Delete

Move to

Forward

Reply

More Mha3131 18:43, 5 August 2018 (UTC)